Tuesday, January 16, 2007

Das Referat

تو قطار در کيف laptop ام رو باز ميکنم که برگه های کنفرانسم رو در بيارم و تا Marburg کمی تمرين کنفرانس دادن کنم که ميبينم laptop ام نيست! "نه! نه! نه! واقعيت نداره! نه! نه! دارم خواب ميبينم!" با ناباوری و اضطراب تموم جيبهای کيفم رو ميگردم. فکر اينکه laptop ام يجوری کوچولو شده و خودشو تو يه جيب جلوی کيفم جا کرده منطقی تر از اينکه نيووردمش به نظرم مياد. ياد اين ميافتم که صبح زيپ کيفم رو باز ديدم و از اون "لحظه" های معروف داشتم که يهو يه چيزی به نظرت ميرسه، نميکنيش و بعداً پدرت در مياد. ديشب که ساعت 12 کيفم رو حاضر کرده بودم درش بسته بود. به فکر Isa ميافتم که ديشب بعد از date اش ساعت 5 صبح مست و پاتيل اومده بود خونه. Fred قفل بزرگ در رو بسته بود و Isa با اينکه کليد داشت در زده بود. هول برم ميداره. "اگه سوار قطار بعدی بشم نيم ساعت ديرتر ميرسم به کلاس" با عصبانيت شماره Isa رو ميگيرم که نيمه خواب گوشی رو برميداره. خودم رو نه ميتونم و نه ميخوام کنترل کنم، داد ميزنم "laptop ام رو از تو کيفم برداشتی؟". صدای Isa که با ناراحتی داره معضرتخواهی ميکنه تو عصبانيت و نگرانيم محو ميشه. وقت گوش دادن به دلايلش رو ندارم. ايندفعه نه!! داد ميزنم "روشنش کن و Powerpoint ام رو mail کن بهم!" تا روشن بشه يه سکوت عجيبی بينمونه. فکر اينو ميکنم که چه جوری تو اون 20 دقيقه تا شروع کلاس هم 30 تا Handout کپی کنم هم تو دانشکده ppt ام رو از mailbox ام... که شوک برم ميداره "نه cd نه USB-Stick نه disket نه هيچ کوفت ديگه ايی همرامه!" حرص ميخورم که برا اوّلين بار تو زندگی academic ام presentation ام رو نفرستادم تو mailbox ام! معمولاً کوتاه ترين و بی اهميت ترين paper ام رو mail ميکنم به خودم...داشتم شروع به فلسفه بافی در مورد "اوّلين بار ها تو زندگی" ميکردم که Isa گفت:"خوب!..در ضمن 10 دقيقه باطری داره! کابل برقش هنوز تو کيفته نه؟" با ترکيبی از هول و عصبانيت سعی ميکنم با دست و پا به Isa توضيح بدم کدوم file منظورمه. بعد از 5 دقيقه صدام بلندتر ميشه. نگاه های مسافرهای قطار هم ديگه برام مهم نيست.

-"بابا..auf dem verdammten Desktop!Die scheiß Datei heisst verflixte Nasim! In scheiß L-tests!eine scheiß verdammte Präsentation!...

خوب چی ميبينی؟.....نه! برو Fredرو بيدار کن!"

صدای قدم های Isa به طرف اتاق خواب: "Fred نسيم پای تلفنه! مهمّه! بيام تو؟ بايد يه چيزی براش پيدا کنی!"

صدای خواب آلوی Fred:"هان؟ چی؟ من خوابم! نه لباس تنم نيست!"

من با عصبانيت: "Isa من وقت لباس پوشيدن اونو ندارم! نيم ساعت ديگه بايد کنفرانس بدم! laptop خاموش ميشه الان! برو تو اتاق لعنتی Fred رو تکون بده پاشه!"

صدای Fred خواب آلو از دور ميآد: "هاااااان؟؟؟ چيه؟"

من با هول داد ميزنم:"گوشی رو بده دستش!"

"چيه؟هان؟ من خوابم." قيافه خواب آلوی Fred ميآد جلو چشمم و فکر ميکنم چه جوری بهش بفهمونم که الان بايد بيدار شه. خودم رو کنترل ميکنم و صدام رو جدّی و آروم. تمام قدرتم رو ميذارم تو صدام:

"Fred! اين خيلی مهمّه! پاشو به حرفم گوش کن! من الان بهت احتياج دارم! بايد يه فايلی... کردی؟"

"نسيم!!! من آخه خواب بودم! دارم نگاه ميکنم ولی چشمام باز نميشه! يه چند دقيقه صبر کن! انقدر هم تو گوشم داد نذن!"

تموم اميدهام بر باد ميره! با اين dominant ايی که Fred حرف ميزد هنوز نفهميده بود قضيه چيه! نميخواستم به اين فکر کنم که چی پيش ميآد اگه اون laptop لعنتی خاموش بشه و من بدون Presentation بمونم. فکر تموم ساعتها و روژايی رو کردم که پاش نشسته بودم. همه جور effect ايی هم گذاشته بودم توش. فکرش لبخند محوی به لبم مياره.

قرار ميذاريم Fred يه search بده.

گوشی رو که قطع ميکنم دلم ميخواد تو قطار گريه کنم. "نه! قوی باش! mach das beste draus! تو می تونی!"

به دانشکده که ميرسم Imis زودتر از کلاسش اومده بيرون منتظرم که USB-Stick ش رو بهم بده.

يه سيگار در ميارم.

Imis با نگرانی:"مگه تو ديرت نشده؟"

-"من به اين يه سيگار احتياج دارم!!" و قوطی رو تعارفش ميکنم.

بعد از کلاس message ا Fred رو ميخونم که نوشته:

"عزيزم! عزيزم! عزيزم! ببخشيد من الان فهميدم قضيه چی بوده! Isa بهم گفت. من اون version اي که گفتی رو لحظه آخر پيدا کردم که laptop خاموش شد. اميدوارم با همون version ايی که فرستادم کارت راه بيافته.ديدم آخری 10 تا slide بيشتر داشت ولی..

Ich glaube an dich! Ich weiß du machst das beste draus!Ich liebe dich!"

4 Comments:

Blogger M said...

hey baba!
( ba tarkibi az afsoose khandeh o asabaniat!)

Tuesday, 16 January, 2007  
Blogger Lmira said...

Hey Nassim!!! Khoobi alan?!?!.. Ich glaube an dich auch... :*

Tuesday, 16 January, 2007  
Blogger Black Jazz Britain said...

man ke nafahmidam Fred chi goft....omidvaram fosh nadaadeh baashe ke az khab bidaaresh kardi;)

Wednesday, 17 January, 2007  
Blogger one view said...

Mo, merC az hamdardi!!
Elm, WOW! merC:) haalam khube. Ich hab' das beste draus gemacht!;)
Alj, migam in commentdunit chera gheyb shode? mikhaastam begam chi khoshgeltar az inke ruze tavallode man "Imagine" maale Lennon Nr.1 bude?;)

Thursday, 18 January, 2007  

Post a Comment

<< Home