فقط يکی از باورهام
والّاه.. گاهی تو حرفامون، تو مقايسه هامون، تو انتقادها و تو تفکّراتمون يادمون ميره که آدمها هم، حالا چه خودمون، چه اونايی که داريم راجع بهشون فکر ميکنيم يا حرف ميزنيم هم همه يه قسمتی از اين دنيای نسبی هستن!! هيچ کس نميتونه هميشه همه جوانب رو در نظر بگيره... چون اگه ميشد، اين نکته مطلق ميشد و جمله اوّلم ختشه دار!!
a thought experiment: به يکی فکر کن که اين آخريها يه کاری کرده که اصلاً باهاش حال نکردی. در موردش قضاوت منفی کردی. چه تو خودت، چه به زبون اورديش. فکر هم ميکنی که تو عمراً هيچوقت اين کار رو نميکردی چون "تو اين مدلی نيستی"!
خوب حالا يه خاطره ديگه تو ذهنت بيار: يه کاری که اين اواخر کردی و وقتی بعدش بهش فکر کردی يا در موردش حرف زدی ربطش دادی به situational factors... مثلاً چون خسته و گشنه بودم...چون يارو اين حرکت رو انجام داد... چون عصبانی بودم... چون مست بودم... خلاصه خودت در حالت عادّی اون کار رو انجام نميدادی ولی چون... مجبور شدی!!
خوب حالا بگو ببينم فرق خودت با ديگران چيه که يکی که يه کار نامناسبی ميکنه علتش شخصيت طرفه ولی خودت که يه کاری ميکنی علتش زمين و زمانه و به خود شخص محترمت هيچ ربطی نداره..هان؟؟
"خودش رو به جای کسی گذاشتن" رو تو حرفامون به کار ميبريم و خيلی اوقات هم ممکنه حسش کنيم، ولی درکش وقتی سخت ميشه که اون طرف يه کار نامناسبی که به ما ربط داره کرده باشه... بعد يهو اين جمله يادمون ميره.
من از بخشش و دلسوزی و گذشت حرف نميزنم! من حرفم فهمه. منظورم هم از فهم اينجا يعنی تمام داستان زندگی طرف رو فهميدنه... که به اين کارش کشيده! اگه اينو باور کنيم.. نه اينکه همه رو بفهميم..فقط اينکه بدونيم يارو تمام داستان زندگيش چقدر با مال ما فرق داره کمکمون ميکنه که احتياجی به بخشش و گذشت و قضاوت نباشه.
چيزی که در عين حال بايد بدونيم قدرت انتخابمونه. انتخاب آدمهای دور و برمون که هر کدوم يه داستان زندگی ديگه اي دارن. فقط يه "ميخوام با اين طرف دوست باشم، کار کنم، رفت و آمد داشته باشم يا نه؟"
1 Comments:
آخ گفتی...
هماد :)
Post a Comment
<< Home