Wednesday, August 16, 2006

يک گفتگوی شبانه با شعر


ای از تو من بی من شده، از فکر تو گفتن شده
وز گفتنت بی من شده، وز بی منی تن تن شده

ای شعر جاويدان بمان، کز آفتاب بودنت
نعناع بخندد بر رهم، وان ره چنان روشن شده

رشدم بدادی با زمان، آهم کشيدی از قلم
ای بی قلم در ذهن من، باز آ که از تو من شده

يادم بدادی بازيت، نقاشيت بر دفترم
باز آ که از تو صورتم اين سالها احسن شده

گه کوتهی کردم به تو، گه بردمت تا کهکشان
نازت کشم کين ذهن من باز از تو آبستن شده

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

...حالا فکرشو بکن میخواستی اینو پنگلیش بنویسی

Saturday, 19 August, 2006  
Blogger soroosh said...

بابا مستقلات دار
یه خونه بست نیست؟؟؟دو تا چطور ؟ سه تا راضیت میکنه؟
چقدر اساس داری که همش تو یه خونه جا نمی شه؟

Sunday, 20 August, 2006  
Blogger one view said...

ba kiii?!! ba man?! asbabkeshi kardam faghat! ye moddat ham ke aslan bikhaanemaan budam. ya ba mohammai?!!

Saturday, 26 August, 2006  

Post a Comment

<< Home